اگرچه قدمت پول به تمدنهای باستانی میرسد اما در این معنا و کارکردی که امروزه دارد یک پدیده مدرن است.
روزگاری بود که انسانها مازاد داشتههای خود را با مازاد داشتههای دیگری مبادله میکردند تا نیازهایشان را برآورده کنند. در این دوران نیازها و مبادلهها همه عینی و واقعی بود. حتی سکههای طلا و نقره ارزش فینفسه داشتند.
کمکم از قرن هفده خصوصاً با ظهور اسکناس و بعد از آن با کارتهای اعتباری پول قدرت و معنای جدیدی پیدا کرد. قدرتی فراتر از تصور من و شما!
پول با تمام پدیدههای مدرن دیگر که میشناسید فرق دارد.
با تمام مکتبها، ایسمها، تکنولوژیها و … متفاوت است.
آنها همه به دنبال تحول جهان بودند اما پول هدف بزرگتری دارد: “خدایی”.
پول خدای انسان مدرن شده است و میکوشد تا تمام اوصاف خدایی موهوم را تصاحب کند.
امروزه پول حتی اسکناس نیست، نوعی اعتبار است و این اعتبار هیچ وجود خارجی ندارد اما به همه چیز اعتبار میدهد.
میکشد، زنده میکند، آبرو میدهد، بیآبرو میکند، قدرت میدهد، ذلیل میکند، میآفریند، نابود میکند…
آری؛ پول بت دنیای مدرن است و باید اعتراف کنم هیچ بتی در طول تاریخ بشریت این همه پرستنده از هر صنف نداشته است.
بحث درباره حقیقت پول بسیار زیاد است و نمیتوانم به همه آن بپردازم.
اما تمام پرسش اینجاست:
چگونه میتوان این بت بزرگ را شکست؟
طوری که پول بر قلب، اراده، و هدفهای ما در زندگی سلطنت نکند و فقیر و ثروتمند را هر یک به نوعی برده خود نکند؟
چه چیزهایی میتواند هیمنهی این بت بزرگ را در هم بشکند تا دیگر مارکس رنجیدهخاطر در وصف دنیای مدرن نگوید:
«پول وفاداری را به بیوفایی، عشق را به نفرت، نفرت را به عشق، فضیلت را به شرارت، شرارت را به فضیلت، خدمتکار را به ارباب، ارباب را به خدمتکار، حماقت را به هوش و هوش را به حماقت تبدیل میکند.»